مقدمة «پروفسور آربري» بر قرآن مشتمل بر مطالب گويايي است كه آرا و نظريات مترجمان و اهداف آنها را در ترجمة قرآن، از قرن دوازدهم ميلادي، به زبانهاي اروپايي به عرصة نقد و تحليل ميكشاند و نكات مهمي را از لابلاي فحواي كلام ايشان ارائه ميدهد. آربري در بخشي از ترجمه و شرح رموز بيخودي مرحوم «علامه اقبال لاهوري» ميگويد:
اروپا در طيّ قرنها نسبت به اسلام نظر مساعدي نداشت، به اين معنا كه از توجه به كارهاي مثبت و تمدن مسلمانان چشمپوشي شد, زيرا تحقيق دستخوش اغراض حرفهاي مذهبي شده بود.
آربري نيز مانند ساير محققان عقيده دارد كه اكنون اغراض ناشي از حرفة مذهبي از بين رفته است, در صورتي كه چنين نيست و هنوز همان عوامل و ايادي مشغول تحريف و قلب حقايق و سمپاشي هستند.
در تاريخ ميخوانيم كه نمايندگان «مسيحيان نجران» وقتي به مدينه وارد شدند، با كمال احترام مورد پذيرايي رسول اكرم(ص) و ساير مسلمانان قرار گرفتند و و رسول خدا(ص) پيام توحيد و نفي شرك و انسانپرستي و وحدت بين اديان را بر آنها عرضه فرمود و كار به «مباهله» (نفرين بر دروغ پردازان) كشيد, ولي نمايندگان برجستة مسيحي از قبول آن خودداري نموده و از تسليم شدن به حق طفره رفتند! از آن پس كه راه توافق و همكاري ميان پيروان دو دين مسدود شد، بازار جعل، تزوير و تحريف حقايق رواج گرفت، و پدران روحاني به جاي نشر حقيقت، به افسانهبافي و اسطوره سازي پرداختند و نگذاشتند مسيحيان جهان از نعمت برادري جهاني با مسلمانان برخوردار شوند و در اين زمينه از ابراز هيچ نوع تهمت و افترايي دربارة اسلام پرهيز نكردند, به گونهاي كه اسلام با بغض مسيحيت و عناد كليسا مواجه گرديد و در حقيقت معارضه بلكه مبارزة غرب با شرق به صورت جنگهاي مذهبي درآمد و در نتيجه دورة دويست سالة جنگهاي صليبي جهان را به خاك و خون كشيد. «برتراند راسل» فيلسوف انديشمند و رياضيدان قرن بيستم، در تبيين ماهيت اين فرايند ميگويد:
اگر اروپا را با قارههاي ديگر مقايسه كنيم, اروپا قارة شكنجه و آزار معرفي ميشود. در اين قاره, شكنجه و آزار پس از تجربههاي طولاني تلخي كه از بيثمر بودن آن حاصل شد پايان يافت والّا تا وقتي كه پروتستانها يا كاتوليكها به نابود كردن دستة مخالف خود اميدوار بودند، ادامه داشت! صفحات تاريخ اروپا از اين حيث سياهتر از تاريخ مسلمين يا هنديها و چينيها است و اگر غرب ادعاي برتري در چيزي داشته باشد، قطعاً در فضايل اخلاقي نيست بلكه در علم و صنعت علمي است.1
جنگهاي دويست سالة صليبي براي جهان بشريت گرفتاريها و مشكلاتي فراهم ساخت كه بيانش در اين مختصر نميگنجد، و چون از آن جنگها نتيجه نگرفتند، دوباره دست به كار جعل، تزوير و تحريف حقايق شدند و به گفتة «توماس كارلايل»، دانشمند معروف انگليسي:
دستگاه كليسا مدت سيزده قرن بين اروپا و اسلام حايل شد و اجازه نداد مردم غرب با اسلام و رسالت آن آشنا شوند.
هنوز عرق پيشاني كليسا از ايجاد عناد وخصومت عليه اسلام خشك نشده بود كه دانشمندان و محققاني به نام «مستشرق و خاورشناس» براساس همان تعصبات مذهبي قديم پاي در ميدان مطالعه وتحقيق گذاشتند و به منظور تقويت بنيان دستگاه استعماري، دست به كار بررسي و تحقيق عملي شدند و به عنوان «خاورشناسي» ازجعل و قلب حقيقت خودداري نكردند و كتابها نوشتند و رسالهها و مقالهها نشر دادند، و شگفت اينكه در ميان اين خيل عظيم محقق و اسلامشناس، چهرههاي سرشناس اربابان كليسا و ايادي آنها بهوفور يافت ميشوند كه در كسوت روحاني و كشيش و اسقف و ... شرف قلم و تحقيق را ملكوك و ملوّث نمودند و حيثيت و اعتبار پژوهش را به حراج گذاشتند و انسانيت را شرمآگين ساختند، گرچه در ميان همين خاورشناسان، مردان باانصاف و صاحب وجداني نيز پيدا شدند كه با طيب خاطر كيش اسلام را پذيرفتند و افراد منصف ديگري، بدون اين كه آيين اسلام را پذيرا شوند، حقايقي را كه طيّ مطالعات و پژوهشها درك كردند، با صراحت به نفع اسلام نوشتند و هراسي هم به خود راه ندادند. پيشاهنگ اين جماعت نسبتاً باانصاف توماس كارلايل انگليسي و سپس «گوته» شاعر و فيلسوف آلماني و ديگر «جان ديون پورت» مؤلف كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، «دكتر توماس بالنتين» كه از مسيحيت به اسلام گرويد، «آن ماري شيمل» و دهها شخصيت منصف هستند كه ذكر نام همة آنها از حوصلة اين بحث خارج است. اين انديشمندان فرهيخته مردانه و تمام قد از اسلام دفاع كردهاند. ولي اين افراد معدود در برابر لشكر معاند و معارضي از خاورشناسان قرار گرفتهاند و وجودشان در حكم نادر است، اما صفا و صميمت قلب و روشنايي وجدانشان در برابر صدها متعصب و مغرض دليلي است شگفت و برهاني است كوبنده.
پرفسور آربري از جملة معدود كساني است كه تلاش ميكنند ضمن نقد و بررسي وتحليل ترجمههاي قرآني به زبانهاي اروپايي، نقاط ضعف و قوت آنها را تبيين نمايند. وي در نقد و بررسي اين ترجمهها، ميزان خدمت و خيانت مترجمان و خاورشناسان را واگو ميكند و با تجزيه و تحليل مقدمههايي كه بر اين ترجمهها نوشتهاند، ميزان تعصبات و اغراض مسموم ايشان را مشخص ميسازد. او كه خود اديبي پرمايه و نكتهسنج و معناياب است، معيار ترجمة شفاف و معتدل و بيغرض را در پرهيز از رسوبات فكريِ كشيشان از آموزههاي كليسا و تعاليم كتاب مقدس ميداند.
او همواره بر اين نكته تأكيد ميورزد كه براي شناخت و تأييد يك ترجمة خوب و منصفانه از قرآن بايد به واژهها و مترادفها و تعابير معادل آنها نيز توجه داشت، حال آنكه دستهاي از مترجمان قرآن تحت تأثير واژهها و تعابير كتاب مقدس (تورات و انجيل) متون ترجمة قرآن را سخيف و شبههناك ساختهاند، و برخي ديگر متأسفانه با ايجاد شبهه و القاي ترديد در ذهن خوانندة مسيحي و غربي، زمينة ايجاد تفاهم را تيره و تار و عرصة نوانديشيِ مسيحيان را تنگ و تاريك نمودهاند.
بعضي از مستشرقان و مترجمان در كتابها و يا در مقدمههاي توضيحيِ ترجمة خود از قرآن، چنان بر جعل اكاذيب و گزارشهاي تحريفشدة مسيحيان پيشين و افترا بستن به ساحت مقدس قرآن و پيامبر اسلام تكيه كردهاند كه گاهي قلم از واگوييِ آن احساس شرم ميكند.2
در تأييد مطالب فوق، «دوزي» خاورشناس هلندي تصريح ميكند:
غرب از همان آغاز امر نسبت به اسلام بغض ريشهدار و عداوت غيرقابل وصفي نشان ميداد.
«سِر دنيسن راس» خاورشناس انگليسي اعتراف ميكند:
طي چندين قرن، اطلاعاتي كه اكثريت اروپاييان راجع به اسلام داشتند، روي هم رفته و به طور كلي مبتني بر روايتها يعني گزارشهاي تحريفشدة مسيحيان متعصب بود و همين معنا منتهي به شيوع مجموعهاي از تهمتهاي ناروا و دور از انصاف گرديد و راجع به چيزهايي كه در نظر اروپا خوب و پسنديده نمينمود، اغراق و مبالغه و سوء تعبير ميشد.
نويسندگان غربي مسلمانان را «كافر»، «شرور»، «بتپرست»، «جهنمي»، «سگهاي جهنم»، «دشمنان خدا»، «دجّال»، «ژانتيل»، «نابودكنندة صنعت و هنر» و امثال اين عناوين خطاب ميكردند! اما پروفسور آربري با نقد ادبيانه و عالمانة خود، بر اين قبيل ياوهسراييها خط بطلان ميكشد كه نويسندگان قديم مسيحيت از اين قبيل اباطيل راجع به اسلام فراوان نوشتهاند و متأسفانه همين اباطيل، مأخذ پژوهش قرار گرفته است و از آن اسفبارتر، محققاني كه در قرون اخير زاييده شدند، با تسلط كافي بر زبان و ادبيات عرب، همان شيوه و ساز و كار گذشته را پيش گرفتهاند.
چو دزدي با چراغ آيد، گزيدهتر برد كالا
«پروفسور مارگوليوت» در كتابي كه دربارة زندگي پيامبر(ص) نوشته است، آن حضرت را با بيشرمي و گستاخي، راهزن عربستان معرفي ميكند! اين خاورشناس نامي و محقق(!) دو چهرهاي را كه در ترجمة حال حضرتش از ايشان تصوير كرده عبارت است از: زهد و راهزني! و ميگويد: جنبة دوم بر جنبة اول تقدّم دارد! به نظر اين خاورشناس معروف، پيغمبر(ص) هنگام اقامت در مدينه در رأس امّت غارتگري جاري گرفته بود! به هر تقدير اين ياوهگوييها پاياني ندارد.
«ه . م. ك. شيراني» در كتابش مينويسد:
تاريخ اسلام در اروپا به صورتهاي متعددي درآمده است. نخستين انديشهاي كه مسيحيان از شخص پيغمبر (ص) در ذهن خود جاي داده و آن را شكل داده بودند، اين بود كه: محمّد خداي صحرانوردان و بيابان نشينها (اعراب) است كه امتيازات ملكوتي و الهي به او داده شده است و از آفريدهاي كه به عقيدة عموم مسيحيان «عيسي مسيح» خداي حقيقي شناخته شده بود، محمّد خداي كاذب معرفي شده است. عامة مسيحيان باور كرده بودند كه محمّد به شكل بتي مورد پرستش است. «تاريخ شارل بزرگ»، تأليف «اسقف تورپين» كه مأخذ آن تصنيفها و سرودهها و حماسههاست، يكي از قديمترين و اولين آثاري است كه توصيف چنين بتي را در اختيار اطلاعات ما ميگذارد. مؤلّف اين تاريخ به ما ميگويد: «محمّدِ بت» كه صحرانشينان آن را ميپرستيدند، به دست شخص محمّد ساخته شده بود(!) وي در زمان حيات خود به وسيلة يك دسته جنيان و شياطين با هنر سحر و جادو، داراي چنان نيروي غير قابل مقاومتي شده بود كه به هيچ وجه شكسته نميشد. اين بت نسبت به مسيحيان عداوت خاصي داشت(!) و درنتيجة اين عداوت و سوء نظر، اگر مسيحيان جرئت و جسارت نزديك شدن به آن را به خود ميدادند، بلافاصله در معرض خطر قرار ميگرفتند! و نيز گفته بود كه اگر پرندگان هوا اتفاقاً روي آن مينشستند، كر ميشدند....!3
آراي خاورشناسان غربي دربارة قرآن كريم نيز مشحون از بد فهمي و سوء تعبير و قلب حقيقت و جعل و تزوير است به گونهاي كه «پروفسور حِتّي» كه خود عرب مسيحي است، با كمال جسارت مينويسد:
محمّد با كمال بيباكي به تبليغ ادامه ميداد و افرادي را از پرستش خدايان كاذب به پرستش خداي يگانه (الله) دعوت ميكرد. وحي بدون انقطاع نازل ميشد. او كه به يهوديان و مسيحيان رشك ميبرد، از اين كه كتاب مقدسي دارند، تصميم گرفت تا ملّت او نيز كتاب مقدسي داشته باشند.4
كار تعصّب اين جماعت مغرض به جايي كشيده بود كه در قرن بيستم، «لامنس» بلژيكي كه بعداً به تابعيت دولت فرانسه درآمد، بالغ بر چهل سال در سوريه و لبنان پس از تحصيل زبان و ادبيات عرب و تأليف كتابهايي در صرف و نحو عربي، صدها مقاله بر ضدّ اسلام در مطبوعات عربي و فرانسوي به چاپ رسانيد و بيش از سيصد كتاب و رساله(!) دربارة اسلام نگاشت و به گفتة «جورج جرداق» مسيحي، در ميان خاورشناسان هيچ كس به اندازة اين مرد در ادبيات و تاريخ عرب و اسلام مطالعه و تحقيق نداشته ولي تمام نيروهاي ذهني خود را صرف حمله به اسلام نموده و كسي است كه به گفتة مؤلّف كتاب المستشرقون هفده مرتبه دورة كتاب الأغاني را ـ كه جز افسانه و غزل ندارد ـ خوانده و از آن يادداشت برداشته و آن همه اباطيل و اكاذيب را به صورت مدرك تاريخي، مورد تحقيق و استفاده قرار داده است و از جمله تأليفاتش(!) كتابي است دربارة فضايل و محامد معاويه(!) و حمله و تعرّض به حضرت علي(ع)، به طوري كه مرحوم «علاّمه قزويني» ضمن شرح كتاب وفيات الأعيان، از او نام ميبرد و مينويسد:
كشيش بسيار بسيار متعصّبي كه «حجّاج بن يوسف» را ستوده و او را مردي عادل ميشناسد(!) و بر نويسندگان مسلمان اعتراض ميكند كه او را عادل نشناختهاند!!
«لامنس» پيشنهاد مضحك ديگري نيز دارد كه ميگويد: چه خوب است اروپاييان به پاس خدمات معاويه و تقدير از او، مجسمهاش را در برخي از ميادين مهم اروپا نصب كنند، زيرا همو بود كه مانع پيشرفت اسلام در اروپا و باعث جلوگيري از سقوط و فروپاشي مسيحيت گرديد(!).
بحث راجع به تعصّب و غرضورزي خاورشناسان در اين مختصر نميگنجد و آنچه نگاشتيم، قطرهاي است از دريا، اما به هر تقدير ما بر اين باوريم كه نبايد به تمجيدها و تحسينها و بدگوييها و تهمتها و افترائات، دل خوش داريم يا از اشاعة تهمتها و اكاذيب غربيها عليه اسلام و قرآن و پيامبر نگران وغمين باشيم. اگر بصيرت و آگاهي داشته باشيم و حقايق را از مجراي صحيح آن يعني متن آسماني قرآن و متون دست اول گزارشهاي ديني به دست آوريم، هيچ دغدغهاي ما را تهديد نخواهد كرد، زيرا اباطيل منتشره از سوي خاورشناسان مغرض، خباثتي است كه از طينت پست آنها سرچشمه ميگيرد. امروزه چهرة درخشان پيامبراسلام(ص)، در پرتو توجهات عميق پژوهشگران، چون ماه ميدرخشد و اسلام راستين منهاي خرافات و وابستگيهاي دروغين، هر روز تبلور فزايندهاي مييابد.
پروفسور آربري در تحليل گزارشهاي پژوهشي مترجمان، نقّادانه به بحث مينشيند و تبلور صحيح از سقيم را در آيينة جان و روح پژوهندگان باز ميتاباند، و احتمالاً بر اساس همين رويكرد است كه «آلفرد گيوم» ـ انديشمند فرهيخته ـ در تقريظي كه بر پشت جلد قرآن ترجمة «آرتور جان آربري» درج شده، شگفتي آشكار خود را از ناشناس ماندن قرآن مجيد اين گونه ابراز كرده است:
هيچ كتابي در تاريخ جهان به استثناي احتمالاً كتاب مقدس (تورات و انجيل)، به اندازة قرآن در تمدن بشري تأثير شگرف نبخشيده و در عين حال هيچ كتابي با امتيازات مشابه در مغرب زمين، ناشناختهتر از قرآن نبوده و نيست كه قسمت اعظم آن بر ميگردد به مشكلات انتقال [صحيح و روشنگر] و ترجمة آن كه در مقدمه [ قرآن پروفسور آربري] مورد بحث و مداقه قرار گرفته است. از زمان اولين چاپ ترجمة قرآن پروفسور آربري در 1955، اين اثر به عنوان بهترين ترجمة موجود شناخته شده كه [آربري] در آن ترجمه؛ فصاحت و بلاغت و هنر بديع يك متن نوين عربي را به طور دقيق منتقل ساخته و با مفهومي واضح به زبان انگليسي شفاف ترجمه نموده است.
آلفرد گيوم در پايان تفريظ خود مينويسد:
ترجمههاي زيادي از قرآن وجود دارد، اما ترجمة آرتور جان آربري بهترين آنهاست.
حدوداً سي سال قبل كه «مولوي عبدالحميد» ـ مدير مجلّة اسلامي «اسلاميك ري ويو» در انگلستان ـ به ايران آمده بود، در مسجد هدايت خطابهاي ايراد كرد و ضمن آن خطابه از تيرهاي زهرآگين خاورشناسان كه با آن اسلام و پيامبر خدا را نشانه گرفتهاند، شكايتهايي بر زبان راند و گفت:
روي همين سوابق مملو از جعل، افترا و تهمت كه بر ضدّ اسلام نشر دادهاند، ما تاكنون نتوانستهايم سيماي محمد(ص) را در حدّ قيافة «كنفوسيوس» يا «گاندي» در انگلستان نشان دهيم....
به هر تقدير، به شرحي كه گذشت، محققان بينظر و بيطرفي در اين اواخر، موضع معتدل و بيطرفانه و با رويكرد دوستي به خود گرفتهاند، ليك با اين حال محيط عمومي غرب هنوز نسبتاً آلوده به جهالت و تعصّب است و بدين لحاظ آموزههاي حقيقي اسلام هنوز براي غربيها مجهول و اطلاعات آنها در خصوص گذشته و حال اسلام مغلوط است و مغفول. وضع عمومي روي هم رفته به هر چيزي شباهت دارد جز به محبت و حقيقتگويي و حقيقتجويي.5
برگرفته از مقدمة كتاب خدمت و خيانت مترجمان قرآن، اثر پروفسور آربري ترجمه و تحقيق محمد رسول دريايي، نشر انديشه اسلامي 1383.
ا. راسل، برتراند، اميدهاي نو، ص 168.
2. آنچه در متن ترجمة مقدمة آربري بر قرآن با نقل مستقيم توهينها و جعليات و افترائات مترجمان و مستشرقان آوردهام، صرفاً بازتابي مختصر از اباطيل غربيان و به خاطر رعايت امانت در ترجمه است، بدين لحاظ پوزش ما را پذيرا باشيد. (م)
3. اسلام وغرب، چاپ شركت انتشار.
4. تاريخ عرب، ص 114.
5. اسلام و غرب، ص 27.